در سیر تعالی، علت باشید

در طول تاریخ هزاران ساله‌‌ی بشریت، اندیشمندان، فیلسوفان، شاعران و خردپژوهان بسیاری در باب “غایتِ جایگاه آدمی در حیات مادی” که امکان دسترسی به آن برای بشر وجود دارد یا به عبارتی “متعالی شدن” برداشت‌ها، تفاسیر، فرضیه‌ها و نظریه‌های مختلفی ارائه داده‌اند. که البته بررسی تمامی آن‌ها خارج از حوصله‌ی این نوشته است.

اما وجه مشترک همگی آن‌ها تاکید بر تدریجی بودن این امر است. به این مفهوم که متعالی شدن و کمال بشری آخرین مرحله از یک پروسه است که مرور زمان را شامل می شود و اساساً جایگاهی نیست که آدمی خلق‌الساعه‌ی خود را در آن ببیند. پس شاید بهتر باشد که این پروسه را با مرزبندی‌هایی فرضی به چندین رتبه یا مرحله تفکیک کرد، به عبارت بهتر همه‌ی ما در ابتدای یک مسیر پلکانی زاده می‌شویم. هر پله به مثابه‌ی رتبه یا مرحله‌ای از مسیر رسیدن به انتهای پلکان یا فضای تعالی است.

باید در نظر داشته باشیم که پلکان پیش روی ما یک پلکان صعودی است و این پلکان همان مسیر منتهی به تعالی انسان است که تمامی اندیشه‌ورزان در ازای تاریخ بر وجود این پلکان یا مسیر صحه گذاشته‌اند و اگر اختلافی هم در این بین وجود داشته، صرفاً در باب کیفیت مراحل این سیر بوده است.

نظریه‌ها و فرضیه‌های مختلفی در این زمینه توسط صاحب نظران ارائه شده که هریک به فراخور زاویه‌ی دید آن‌ها به انسان و مقوله‌ی تعالی، تقسیم‌بندی خاصی را انجام داده است و چه‌بسا هرکدام از این نظریه‌ها و فرضیه‌ها به شکلی در چیده شدن پازل تکامل بشری نقش یک قطعه‌ی کلیدی را ایفا کند تا درنهایت بشر بسته به توانمندی‌ها و استعدادهایش بتواند مسیر مطلوب برای سیر به تعالی را در خویشتن پیدا کند.

از آن جمله می‌توان به نظریه‌ی شناخته شده‌ی آبراهام مَزلو روانشناس مشهور آمریکایی قرن بیستم و پدر روانشناسی انسان گرایانه اشاره کرد. مزلو در سال 1943 پس از سال‌ها تحصیل، تحقیق و مطالعه براساس یافته‌ها و تجارب، نظریه‌ی معروف خود را با عنوان “سلسه مراتب نیازهای انسانی” ارائه داد.

در این‌جا ضمن آشنایی با این نظریه به تطبیق آن با مسیر تعالی انسان می‌پردازیم:

نظریه‌ی مزلو در قالب ترسیم یک هرم بیان می‌شود. این هرم به پنج مرحله، درجه یا مرتبه تقسیم می‌شود که این پنج مرحله براساس سطح نیازهای انسان تعریف شده است. از نظر مزلو، نیازهای انسانی در طول حیات مادی در پنج دسته خلاصه می‌شوند که تنها با برآورده شدن و تامین نیازهای هردسته امکان تامین نیازهای دسته بالاتر میسر می‌شود. بدیهی است که نازل‌ترین طبقه دربرگیرنده‌ی نیازهای اساسی، غریزی و بنیادین بشر است و با افزایش طبقات، نیازها رنگ و بوی احساسی و معنوی و فاخر به خود می‌گیرند. حال به تشریح این پنج طبقه هرم مزلو می‌پردازیم:

طبقه اول: نیازهای فیزیولوژیکی (Physiological needs)

این طبقه همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد طبقه‌ی ابتدایی‌ترین، ضروری‌ترین و اساسی‌ترین نیازهای بشری است. نیاز به هوا، آب، خوراک، پوشاک، مسکن، رابطه‌ی جنسی (sex)، خواب، دفع (WC) و ثباتِ وضعیت (سلامت) اجزای تشکیل‌دهنده‌ی طبقه‌ی نخست را تشکیل می‌دهد. از آن‌جا که این نیازها بدیهی‌ترین احتیاجات بشری را شامل می‌شوند، شاید نیاز به توضیح در میزان اهمیت و بنیادی بودن آن‌ها نباشد. فقط از توجه به این مهم نباید غافل شد که تمامی این نُه مورد، در کنار هم ارکان طبقه‌ی اول هرم را تشکیل می‌دهند و تا رفع نسبی هرکدام از این نُه نیاز هیچ انگیزشی در فرد برای نیازهای طبقه‌ی بالا اساساً یا به وجود نمی‌آید و یا چنان ضعیف است که توسط فرد نادیده انگاشته می‌شود.

طبقه دوم: نیازهای امنیتی (Safety needs)

این طبقه نیز جایگاه یک سری از نیازهای دست اول بشری برای داشتن یک حیاتِ امن است. اگرچه در اولویت پایین‌تری نسبت‌به نیازهای طبقه‌ی اول قرار دارند. این نیازها عبارت‌اند از امنیت جسمی، شغلی، سرمایه، اخلاقی، خانوادگی و مالکیت.

در واقع بشر با تامین نیازهای طبقه‌ی اول، به تدریج نیازهای این طبقه را در خود احساس می‌کند و انگیزش لازم برای میل به تامین این نیازها در وی پدیدار می‌شود. اگر دوباره نگاهی مختصر به عناوین نیازهای این طبقه بیاندازیم درمی‌یابیم که تامین این نیازها در مقایسه با نیازهای طبقه‌ی اول اگرچه خیلی کم و نامحسوس اما نیاز به تعامل بیش‌تری با محیط اطراف دارند.

طبقه سوم: نیازهای تعلق پذیری (Belonging needs)

طبقه‌ی سوم شاید نخستین طبقه هرم مزلو باشد که رسماً نیازهای اجتماعی را برمی‌شمرد. بشر با تامین نیازهای طبقات اول و دوم که نیازهای اولیه‌ی حیات مادی را شامل می‌شود، اکنون نیازهای فراتر از آن‌چه تاکنون درصدد پاسخ‌گویی به آن‌ها بوده را در خود حس می‌کند و به تدریج نیروهای انگیزشی درونش را فرا می‌گیرد تا جواب‌گوی نیازهای جدیدش باشد. نیازهایی از قبیل وابستگی، تعلق خاطر، عشق ورزیدن، عاطفه و ازدواج.

از این‌جا میل به تعامل برای پاسخ‌گویی به نیازها وارد زندگی فرد می‌شود و این تعامل در درجه‌ی اول با کوچک‌ترین اجتماع بشری یعنی خانواده (شامل والدین، خواهر و برادر) آغاز می‌شود. پس می‌توان چنین گفت که تامین نیازهای این طبقه فرد را در بدو امر متوجه پتانسیل خانواده می‌سازد که می‌تواند با اعضای این اجتماع کوچک و صمیمی نخستین تعاملات عاطفی را طلب کند اگرچه شاید به‌صورت ناخودآگاه تعلق خاطر و وابستگی به خانواده از قبل در درون شخص پدیدار شده باشد.

پس از خانواده، انسان به تدریج عرصه‌ی عمومی‌تری از جامعه را تجربه می‌کند. محیط آموزشی مانند مدرسه و دانشگاه و یا محیط کسب‌وکار مانند کارگاه، کارخانه، فروشگاه یا شرکت و موسسه. در طی تمامی این عرصه‌ها شخص می‌آموزد که برای داشتن سطح زندگی بهتر (چه مادی و چه معنوی) نیاز به رابطه و همکاری با اعضای این عرصه‌ها دارد و از طرفی متقابلاً اعضای این عرصه‌ها هرکدام به نوعی همکاری و حضور وی را نیاز دارند که این به‌خوبی تعامل سازمانی را معنی می‌دهد.

در ادامه‌ی این تعاملات و در جایی که فرد در جست‌وجوی پاسخ‌گویی به نیازِ “دوست داشتن” و “دوست داشته شدن” هست ناگهان عشق پدیدار می‌شود و این بار حس تعلق خاطر و وابستگی البته شیرین‌تر و متفاوت با آن‌چه پیش از این در خانواده آن را تجربه کرده، انگیزشی جذاب به او می‌دهد. چنان‌که شیرین‌ترین و ناب‌ترین معنویت در انگیزش‌های این طبقه در این حس خلاصه می‌شود. حال اگر این تعامل شیرین با ازدواج گره بخورد می‌تواند این شُرب را مدام کند و اگر دوستانه باقی بماند دستِ‌کم می‌تواند تکیه‌گاهی عاطفی برای روزهای دشوار و سختی‌های مسیر باشد.

طبقه چهارم: نیازهای احترامی (Esteem needs)

در جامعه‌ی انسانی به‌طور معمول تقریباً هرکسی تا پایان طبقه‌ی سوم نیازهایش را کم‌وبیش تامین می‌کند. اما شاید همه‌ی افراد یک جامعه بنابه دلایل گوناگون نیازهای از جنس طبقه‌ی چهارم را تامین نکنند. به‌هیچ‌عنوان مراد این نیست که نیازهای این طبقه برای همه ملموس نیست، بلکه همه‌ی افراد با هر سطح فکر و شخصیتی نیازهای این طبقه را درک می‌کنند اما قطعاً همگی آن‌ها به این نیاز پاسخ نمی‌دهند. دلیل این امر ممکن است عدم محرک و انگیزش کافی در درون این افراد باشد و یا ممکن است حتی انگیزش کافی دارند اما در انتخاب ابزار مناسب اشتباه می‌کنند.

به‌طور خاص طبقه‌ی چهارم طبقه‌ی “محترم شمردن” و “محترم شمرده شدن” است. یادمان هست که فرد زمانی پا به این طبقه می‌گذارد که ابتدا نیازهای اولیه و ضروی خود را تامین کرده، از همه لحاظ برای خودش امنیت نسبی (اگر نگوییم مطلق) را تامین کرده و وارد یک تعامل فراگیر (از خانواده تا آموزشگاه و محیط کسب‌وکار و البته یک فضای دلدادگی و صمیمیت) شده و حالا در این طبقه انگیزش‌هایی در درونش موج می‌زند که از فضای مقابلش “احترام” طلب کند. این انگیزش در فضای کسب‌وکار به‌صورت دوطرفه بسته به جایگاه شخص (چه کارگر باشد یا کارمند و چه کارفرما باشد یا کارآفرین) مشخصاً احساس می‌شود که بعداً در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

اما چرا حس احترام؟ آن هم در طبقه چهارم؟! باید توجه کنیم که همه‌ی افراد در درون خود به نوعی درجه‌بندی عالی از خودشان تمایل دارند به این معنی که در هر شرایطی هرچقدر وخیم و ناگوار خودشان را خوب و شرایط را اگر نگوییم مطلوب اما قابل‌تحمل می‌بینند. همچنین تمایل دارند تا دیگران نیز این افکار، گفتار و رفتارشان را محترم شمرده و از آن به نیکی یاد کنند که می‌توان با عنوان “عزت نفس” از آن یاد کرد. همین‌طور علاقه دارند تا دیگران را به‌واسطه‌ی موفقیت، قدرت، زیبایی، شایستگی، استقلال و … تکریم و تحسین کنند.

البته باید توجه کرد که این “حالتِ مطلوب” در این طبقه است که همیشه این حالت رخ نمی‌دهد و در صورت عدم صحیح ارضای این نیازها (یعنی نه به‌درستی احترامی بگذارد و نه به‌درستی احترامی دیده شود) شخص دچار سرخوردگی، سلب اعتماد به نفس، ضعف، درماندگی و حسادت خواهد شد و این در درازمدت فرد را دچار بیماری‌های روحی روانی نموده که اگر بازیابی شخصیتی در خود صورت ندهد در این حالت امکان سقوط به طبقه یا طبقات پایین‌تر خطری است که شخص را به جِد تهدید می‌کند.

طبقه پنجم: نیازهای خودشکوفایی (Self-actualization)

این طبقه، آخرین طبقه و حداعلای نیازهای بشری را شامل می‌شود. افرادی که در این طبقه وارد می شوند افرادی هستند که با گذراندن چهار طبقه پیشین و با عبور از فضای پرچالش و پرتضارب رفتاری و گفتاری جامعه، با کوله‌باری سنگین از تجارب به یک گشایش قابل‌توجه در بینش محیط پیرامون و جهان‌بینی برتر دست یافته‌اند و به موازات این گشایش شخص به بسیاری از جوانب درون شخصیتی خود آگاه می‌شود. توانمندی‌ها و پتانسیل‌های نامکشوفه خود را به‌خوبی می‌بیند و می‌شناسد و این دیدن و شناختن موجب خودانگیزشی در فرد می‌شود. خودانگیزشی برای شکوفا کردن آن استعداد و این همان محرکی است که فرد را خودشکوفا می‌کند. خودش به درونش نظر می‌افکند، توانمندی کشف نشده درونش را می‌بیند و خودش محرک (انگیزش) لازم را برای شکوفایی آن توانمندی و استعداد ایجاد می‌کند.

با نگاهی عمیق به آن‌چه گفته شد می‌توان این‌گونه برداشت کرد که طبقه‌ی پنجم دیگر طبقه‌ی نیازها نیست و یا دستِ‌کم جنس نیازهای آن با سایر طبقات متفاوت است چرا که نیازهای طبقات فروتر جملگی به جبران کمبودها و نواقص و محرومیت‌ها می‌انجامد. به‌بیان‌دیگر توفیق در این طبقه صرفاً به ایجاد انگیزه و محرک برای پاسخ‌گویی خلاصه نمی‌شود و نیازمند خودشناسی و جهان‌بینی فراخ از سوی شخص نیز هست. در یک جمله این طبقه صرفاً زاییده‌ی تمایل شخص به رشد برتر، تحقق خویشتن و تعالی است. نکته‌ی پایانی که نباید از یاد برد این است که طبقه پنجم با همه‌ی تفاوت‌ها و تمایزاتش هرگز مستقل از طبقات فروتر از خود نیست بلکه همه‌ی آن طبقات نقش پیش‌نیاز را برای رسیدن به طبقه‌ی پنجم ایفا می‌کنند و بدون طی طبقات پیشین هیچ‌گونه مسیری برای رسیدن به این طبقه وجود نخواهد داشت.

پس در مسیر تعالی از منظر یکی از صاحب‌نظران روانشناسی (آبراهام مزلو) ملاحظه شد که وی نیز به سلسه مراتب و پلکانی بودن سیر تکامل و تعالی بشر کاملاً معتقد و پای‌بند بوده است.

موضوع مهمی که باید آن‌ را در نظر داشت ترکیب ایدئولوژی‌ها با نظریه‌های انسانی است. در طول تاریخ ادیان و مذاهب از بدو تولد خود همواره فلسفه وجودی‌شان را رشد و تعالی بشر عنوان کرده و برخی از آن‌ها مدعی تدوین برنامه‌ی جامع هدایت برای ابناء بشر از ابتدای حیات‌شان تا لحظه‌ی پایانی عمر هستند. برنامه‌ای تمام عیار برای تمام اقشار یک جامعه از هر سطح تفکری از عامی تا روشنفکر است!

اما در این میان نیاز به اندیشمندان و جامعه‌شناسانی متشرع برای بیان و تشریح برنامه‌ی ادیان و مذاهب است تا سایر افراد جامعه بتوانند از طریق مطالعه و آشنایی با عقاید و تحلیل‌های این افراد جان‌مایه‌های برنامه‌ی هدایت ادیان را درک و بر آن‌ها تدبر و تفکر کنند.

به عنوان نمونه در مذهب شیعه به سراغ اندیشه‌های یکی از متفکران و جامعه‌شناسان اهل قلم معاصر دکتر علی شریعتی (مزینانی) می‌رویم تا فرازهایی از نگرش او به مقوله‌ی تعالی بشر را که قطعاً در آن رگه‌های مذهب نیز دیده می‌شود بیان کنیم. در نگاه مذهب گرایانه‌ی شریعتی به سیر تکامل بشر و رسیدن به تعالی با کلیدواژه‌ی “خودسازی” پرداخته شده است. از دید وی تغییر و تعالی انسان در نهایت موجب رشد و تکامل جامعه‌ی بشری خواهد شد. شریعتی در یکی از سخنرانی‌های خود با موضوع “خودسازی انقلابی” می‌گوید: “انسان در مسیر تاریخی و در تغییر نظام اجتماعی خویش نقش دارد، مقصودمان از آن، شخصیت‌پرستی، رهبرپرستی، بت‌پرستی و فردپرستی نیست، که این‌ها همه کفر، شرک و آفت است بلکه اعتقاد به آگاهی و اراده‌ی انسان است و تلقی آن به عنوان یک علت در مسیر جبر علمی تاریخ و تحولات اجتماعی، که خود بی‌شک بر موازین علمی و برعلل و عوامل مادی استوار است.” وی در اینجا صریحاً بر روی دو عنصر “آگاهی” و “اراده” بشر به عنوان مولفه‌های اصلی در تحولات اجتماعی تاکید دارد. آگاهی به بیان دیگر همان شناخت و تحقق خویشتن است و اراده همان انگیزش و محرکه‌ی لازم برای دست‌یابی به خواسته‌ها و نیازهاست که پیش از این به آن‌ها به تفصیل پرداخته شد. نکته‌ی قابل‌توجه دیگر در دیدگاه شریعتی تاکید وی بر تاثیر توانمندی‌های بالفعل بشر در نیل به آرمان‌های اجتماعی است که در واقع تعمیم‌یافته‌ی تعالی بشر است. بشرِ متعالی می‌تواند طی تعاملاتی که با جامعه‌ی خویش دارد، بسترساز رشد و ارتقای بینش در اجتماع هم باشد و با این کنش جامعه را یک قدم به تعالی نهایی نزدیک‌تر سازد.

شریعتی در جای دیگری می‌گوید: “انسان زاییده‌ی طبیعت و پرورده‌ی تاریخ، جامعه و طبقه خویش است و نیز متأثر از شرایط زیستی، بیولوژیک و حتی ژنتیک. اما مسیر تکامل وجودی انسان به سوی آزادی او از این عوامل جبری علمی مادی پیش می‌رود و به میزانی که اراده و خودآگاهی در او رشد می‌کند، از صورت یک «معلول»، به صورت یک «علت»، تغییر مکان می‌یابد. بنابراین، وقتی می‌گوییم «انسان»، مقصودمان پیدایش آن علتی است که در مسیر طبیعت و تاریخ نقش یک عامل، خالق، صانع، مدبر و استخدام‌کننده‌ی خودآگاه را بازی می‌کند و چنین انسانی به میزانی که اراده‌اش را با خودآگاهی و دانش مادی و طبیعی بسیج می‌کند، می‌تواند خود را در مسیر مادی و علمی تاریخ مسلط سازد.”

باز می‌بینیم که شریعتی به‌طور ظریف و البته محسوس اشاره به سیر تکامل بشر می‌کند، گویی که وی طبقات ابتدایی این مسیر را جایی می‌داند که بشر معلول جبر زمان و مکان است و به اقتضای شرایطی که این دو مولفه پیش روی بشر می‌گذارد او انگیزش‌هایی برای پاسخ‌گویی به آن اقتضایات در خود می‌بیند و در صدد تامین آن‌ها برمی‌آید (نیازهای طبقات اول تا چهارم)، اما از یک نقطه‌ای به بعد نقش شخص از “معلول” به “علت” تغییر می‌کند و انسان پاسخ‌گو، خود پرسش‌گر  می‌شود. اگر تاکنون درصدد پاسخ‌گویی به نیازهایش قدم می‌زده اکنون خود پرسش‌گری می‌کند تا با کشف استعدادهایش به تعبیر شریعتی “نقش یک عامل، خالق، صانع، مدبر و استخدام‌کننده خودآگاه را بازی کند” و این از علائم رسیدن بشر به طبقه‌ی بالاتر در مسیر تعالی است (طبقه خودشکوفایی).

به وضوح می‌بینیم که چه هارمونی نانوشته‌ای بین تفکر شریعتی و سیر تعالی بشر که تا این‌جا درباره‌اش گفته‌ایم وجود دارد. البته این لزوماً به مفهوم پیروی شریعتی از نظریه‌ی شخصی هم‌چون مزلو نیست بلکه مراد آن است تا درک کنیم در بیان کیفیت و ملزومات موردنیاز در مسیر تعالی بشر میان تفکرات با جغرافیا و ایدئولوژی‌های مختلف (انسان‌گرا و مذهب‌گرا) مشترکات قابل‌توجه است و اختلافی اگر هست صرفاً در تعیین نقطه‌ی نهایی تعالی و تکامل است که در جهان‌بینی‌های مادی‌گرا و معناگرا مفهوم متفاوتی دارد.

اما در باب تفصیلاتِ طبقه چهارم هرم مزلو پیش‌تر به احساس احترام متقابل در فضای کسب و تجارت اشاره شد. با لحاظ آن‌چه تاکنون بیان شده پی می‌بریم که عرصه‌ی کسب‌وکار در تعاملات بشر امروز به دلایل مختلف شاید بیش از همیشه در حیات شخص نمود داشته باشد؛ رکود اقتصادی حاکم بر بازارهای جهانی که یکی از پیش قراول‌های قرن جاری است قطعاً سایه‌ی ابعاد اقتصادی را بر زندگی روزمره بشر پررنگ‌تر کرده و این رعایت ظرافت‌های بیش‌تری در تعاملات روزمره‌ی کسب‌و‌کار توسط افراد را می‌طلبد. یک تعامل‌گر عرصه‌ی کسب‌وکار فارغ از آن‌که کارگر و کارمند باشد یا رئیس و کارآفرین، باید در تفکرش پیوسته ارتقا همه‌جانبه‌ی گروه مقابلش را مدنظر داشته باشد که ازجمله‌ی آن‌ها می‌توان به احترام گذاشتن به سایر نیازها و مهر ورزیدن اشاره کرد. کارگر یا کارمندی که ذهنش آن‌چنان درگیر معضلات اقتصادی روزمره باشد، اگر از مسیر تعالی حیاتش خارج نشود یقیناً در آن مسیر به سکون در می‌آید، چرا که تمام انگیزش‌های درونش صرفاً او را به سمت تامین مایحتاج اقتصادی روزمره سوق می‌دهد و ناخودآگاه از تامین سایر نیازهای مسیر تعالی غافل می‌شود؛ به‌طور مثال شخص چنان در چنبره‌ی معضلات مالی و اقتصادی گرفتار می‌شود که حتی نیازهایی که پیش از این در زندگی‌اش تامین شده است نیز دیگر بی‌پاسخ می‌ماند مثل دوست داشتن و دل‌بسته بودن به همسر و فرزند و … و از این جاست که راه افول معنوی فرد باز می‌شود و از طبقه‌ای که در آن است یک سقوط آزاد تمام عیار را طی می‌کند! اما نکته این جاست که نقش این فرد لزوماً کارمند یا کارگر نیست و افراد با نقش رئیس یا کارفرما هم این سرنوشت برای‌شان حتمی است.

پس چه باید کرد؟ “نیاز به احترام” کلید حل این معضل است. در فضای کسب‌وکار فارغ از نقش افراد و نیز فارغ از فضای اقتصادی حاکم بر فضا، هر دو طرف نیاز به احترام گذاشتن و احترام دیدن دارند. کارفرما مادامی که از مشکلات و نیازهای گروه کارگر آگاهی نداشته باشد و برای تامین یا لااقل کمک به تامین آن‌ها کارگران را مساعدت و راهنمایی نکند نباید به توسعه‌ی پایدار یا دستِ کم پایداری وضعیت مطلوب فعلی امیدی داشته باشد. اما چنان‌چه کارمندان و کارگران شاهد این باشند که در فضای فعالیت اقتصادی روزمره خود علاوه‌بر نیازهای مالی و مادی مهرورزانه با آن‌ها رفتار می‌شود و به سایر نیازهای‌شان به دیده‌ی احترام نگریسته شده و حق تامین آن نیازها از سوی مجموعه‌ی تحت امر کارآفرین به رسمیت شناخته می‌شود، نه‌تنها حرکت آن کارگران و کارمندان در مسیر تعالی فردی با آهنگ مطلوب ادامه می‌یابد بلکه عزت‌نفس‌شان مضاعف شده و انگیزش‌های جدیدی در جهت بهره‌وری بهتر در کسب‌وکار در درون‌شان شکوفا می‌شود.

همین‌طور چنان‌چه کارآفرین یا رئیس از سوی زیرمجموعه‌ی خود نه صرفاً به دلیل رابطه‌ی متقابل اقتصادی‌شان بلکه بنابر روابط ارزشمند انسانی براساس نیازهای متقابل بشرِ در مسیر تعالی و تکامل مورداحترام قرار گیرد در میان‌مدت به افزایش “اعتماد به نفس” وی منجر شده و با تکیه بر این ابزار نیرومند، خلاقیت و نوآوری‌های بیش‌تری در فعالیت روزمره‌ی خود به خرج می‌دهد. ماحصل این تعامل سازنده به کلید طلایی این عرصه منجر خواهد شد که از آن به “تعالی سازمانی” تعبیر می‌شود.

تعالی سازمانی، یک ارتقای جایگاهی به‌دست‌آمده در یک سازمان یا نهاد است که نتیجه هم‌افزایی مبتنی‌بر تعامل اقتصادی، فکری، معنوی و اخلاقی مابین گروه کارآفرین یا کارفرما و گروه کارگر یا کارمند است. تعالی سازمانی در حالت تعمیم‌یافته می‌تواند انگیزش لازم برای حرکت عمومی یک جامعه به‌ سمت خودشکوفایی در فرد فرد آن اجتماع را موجب شود.

در نهایت، بشر از بدو تولد در مسیری قرار می‌گیرد که انتهای آن تعالی و کمال است. بدیهی است در این مسیر چالش‌ها، دره‌ها و پرتگاه‌های مختلفی سد راه اوست و این خودِ اوست که باید از پیش برای این ناملایمات از طریق خودشناسی، کشف استعدادها و تلاش برای تحقق و تامین امیال و نیازهایش (بر اساس اولویت) اقدام کند تا این تندبادها را به‌سلامت از سر بگذراند. اگرچه انتهای این مسیر تعالی بشری است اما به این مفهوم نیست که همه‌ی حاضران در این مسیر به انتها خواهند رسید بلکه این “رسیدن” مستلزم “شدن” هایی است که در بزنگاه‌هایی در طول مسیر باید صورت پذیرد. “شدن” هایی که شخص با خودشناسی و در تعامل با محیط به آن‌ها می‌رسد و با انتخاب آن‌ها یک گام به رسیدن نزدیک‌تر می‌شود. معنویات، اخلاقیات، مهرورزی برخی از این “شدن‌ها” هستند که در طول این سیر متعالی لازم است توشه‌ی فرد باشد و در انتها خواهیم دید که “رسیدن” همان “شدن” است!

Category
article
Tags
آبراهام مزلو, اعتماد به نفس, تعالی, تعالی سازمانی, دکتر علی شریعتی, مزلو, نیازهای احترامی, نیازهای امنیتی, نیازهای تعلق پذیری, نیازهای خودشکوفایی, نیازهای فیزیولوژیکی, هرم مازلو